شخصیت خود را با این 7 سوال بشناسید:

شخصیت خود را با این 7 سوال بشناسید:

به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.

 

۱ـ دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟

آبی تیره، شفاف،  گل آلود، سبز

۲ـ کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث

۳ـ فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در ۵ قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر

۴ـ این رنگ ها را ترجیح می دهید چگونه اولویت بندی شوند؟
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید

۵ـ دوست دارید از نظر ارتفاع در کدام قسمت کوه باشید؟

۶ـ در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید

۷ـ طوفانی در راه است، کدامیک را انتخاب می کنید؟
یک اسب یا یک خانه

. . .
. .
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ ها :
۱٫ آبی تیره: دارای شخصیتی پیچیده.
شفاف: به سادگی قابل درک.
سبز: آسان گیر و بی خیال.
گل آلود: آشفته و سردرگم.

۲٫ دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرای و خود محور هستید.
مثلث: یک دنده و لجباز. (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد)

۳٫ بله: شما آدم فرصت طلبی هستید.
خیر: آدم فرصت طلبی نیستید.

۴٫ این سئوال، اولویت های شما در زندگی را مشخص می کند.
قرمز: شهوت و
دلبستگی.
آبی: دوستان و روابط.
سبز: شغل و حرفه.
سیاه: مرگ.
سفید: ازدواج.

۵٫ میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد.

۶٫ قهوه ای: فروتن و خاکی.
سیاه: غیرقابل پیش بینی و سرکش و هیجان انگیز.
سفید: برتر و مغرور و تاثیرگذار.
۷٫ این سئوال، اولویت های شما به هنگام مشکلات را تعیین می کند.
اسب: همسر.
خانه: فرزندان.


 

[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 11:0 ] [ maryam ] [ ]
دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستن؟

یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می‌آمدند. آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند…
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل
اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق‌های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی‌فهمم!
خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم‌های طمع کار تنها به خودشان فکر می‌کنند!

((تخمین زده شده که ۹۳% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن ۷% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر ۷% ارسال کنید..
من جزء آن ۷% بودم! و به یاد داشته باشید، من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما تقسیم کنم))

[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 11:33 ] [ maryam ] [ ]
بزرگترین بینی جهان
بزرگترین بینی جهان
مردی با نام “مهمت اوزیوریک” متولد سال ۱۹۴۹ ترکیه است که با داشتن دماغ ۸٫۸ سانتی متری بزرگ ترین دماغ دنیا را به خود اختصاص داده است.
اینم عکسش جالبه مگه نه؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 11:25 ] [ maryam ] [ ]
دختری که از بدو تولد شبیه به دلقک بود

این دختر بچه از ابتدای تولد دارای عارضه مادر زادی بود. دماغش مثل دماغ دلقک ها قرمز رنگ بود. او طی سالها ، چندین بار عمل جراحی برای بهبود وضعش انجام داده است.

اینم عکس هاش:

[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 11:4 ] [ maryam ] [ ]
دلایل بامزه برا طلاق

یه سری دلایل جالب و بامزه برا طلاق تو جامعه ما که ارزش خوندن دارهّ:

 

ترس از صاحب‌خانه
روز جمعه، مردی به دادگاه خانواده شهید محلاتی مراجعه کرد و دادخواست طلاق خود را به قاضی یکی از شعب ارائه
 
داد. این مرد بیان کرد که پس از گذشت هشت سال از زندگی مشترک، هنوز مستأجر است و همسرش اجازه خرید خانه
 
را به او نمی‌دهد؛ چرا که معتقد است که نباید پول‌هایشان را خرج خرید خانه کنند و بهتر است پولی که جمع آوری
 
کرده‌اند را در بانک بگذارند. این مرد گفت که من همیشه در زندگی کوتاه آمده و هر کاری همسرم می‌خواهد، انجام
 
می‌دهم، ولی دیگر از این وضع خسته شدم.
 
کشف بیماری بعد از ۵ سال
 
زنی ۲۵ ساله در حضور قاضی دادگاه خانواده اظهار کرد که شوهرش بیماری داشته و آن را مخفی کرده بوده است. این
 
زن بعد از گذشت ۵ سال از زندگی تازه متوجه شده بود که پای راست شوهرش کوتاه است و در این مدت همسرش او را
 
فریب داده است. او پافشاری می‌کرد که این موضوع برایش غیرقابل تحمل است، در حالی که در این مدت از اعتیاد
 
شوهر به موادمخدر شیشه اطلاع یافته اما گویا ناراحت نشده است.
 
زنی که راننده تاکسی شد
 
در اردیبهشت ماه سال جاری، مردی که همسرش راننده تاکسی شده است، با طرح این ادعا که روحیات زنانه همسرش
 
از بین رفته، دادخواست طلاق داد. این مرد ۶۰ ساله در مقابل رئیس شعبه دادگاه خانواده مدعی شد از زمانی که
 
همسرش راننده تاکسی شده، همه رفتارهایش تغییر کرده و اگر بر خلاف عقیده او صحبت شود، مرد را مورد ضرب و
 
شتم قرار می‌دهد.
 
سن دروغین
 
مردی جوانی که مدعی بود همسرش در زمان ازدواج سن واقعی‌اش را به وی نگفته است، با حضور در دادگاه خانواده
 
درخواست طلاق کرد. این مرد به رییس دادگاه گفت: «زمانی که من به خواستگاری همسرم رفتم، وی سن خود را ۱۸
 
سال معرفی کرد، در حالی که سن واقعی‌اش بیشتر بود.» وی بیان کرد که به دلیل اعتماد هیچ‌گاه شناسنامه همسرش را
 
ندیده بود، اما پس از گذشت دو سال اتفاقی این شناسنامه را دیده و سن واقعی وی را فهمیده است.
 
این مرد جوان تأکید می‌کرد که نمی‌تواند با کسی که درباره‌ چنین مساله‌ مهمی دروغ گفته، زندگی کند.
 
طلاق به خاطر روابط دوستانه
 
زنی ۵۷ ساله در دادگاه خانواده ۲ ونک، حضور یافت و ادعا کرد که همسرش بعد از ۴۰ سال از زندگی مشترک، تصور
 
می‌کند که روابط وی با دوستانش باعث سرد شدن کانون زندگی‌ شده است. وی همچنین گفت: «الان حدود ۴ ماه است
 
شوهرم محل زندگی مشترکمان را ترک کرده و به خانه پسر بزرگمان رفته است، او اصلا متوجه رفتار و کارهایش در
 
این سن و سال نیست
 
معضل ناهار خوردن با مادرشوهر
 
زنی ۲۲ ساله که تنها ۱۰ ماه از زندگی مشترک را تجربه کرده بود، در دادگاه اعلام کرد که نمی‌خواهد هر روز با مادر
 
شوهرش ناهار بخورد و از این رو تقاضای طلاق دارد. وی بیان کرد که از اول زندگی با همسرم شرط کرده بوده است
 
مادرش به طور مداوم در خانه آن‌ها حضور نداشته باشد و او این قول را داده بود، اما الان زیر قولش زده است. این
 
خانم ۲۲ ساله که ادامه این وضع را غیرقابل تحمل می‌دید بر صدور حکم طلاق اصرار داشت.
 
مردی که ۱۵ سال کتک می‌خورد
 
«وقتی در را باز کردم، همسرم با چماق به طرفم حمله‌ور شد، من که دو پا داشتم، دوپای دیگر قرض کردم و به خانه
 
مادرم پناه بردم». این بخشی از اظهارات مردی بود که برای رهایی از دست همسرش به دادگاه خانواده پناه برده بود. وی
 
اظهار داشت که پیش از این یک بار دیگر به دادگاه مراجعه کرده بود اما چند روز بعد از دادگاه همسرش استکان چای
 
داغ را روی صورتش پاشیده و با خونسردی گفته بود: «این کار را کردم تا یاد بگیری دیگر برای فرار از زندگی و
 
مشکلات به فکر طلاق و دادگاه نباشی
 
مرد ادعا کرد که بعد از ۱۵ سال بر سر هر مسأله کوچکی مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد؛ به طوری که هیچ جای
 
سالمی در بدنش نیست و همه‌ اعضای بدنش حداقل یک بار زیر ضربه‌های سنگین مشت و لگد همسرم شکسته است.
 
طلاق از شوهر فوتبال‌دوست
 
زن جوانی هم به خاطر علاقه شوهرش به تماشای مسابقات فوتبال باشگاه‌های ایرانی و اروپایی خواستار طلاق شد. این
 
زن دادخواست طلاق خود را اینگونه مطرح کرد: «همسرم تمام وقت خود را صرف دیدن برنامه فوتبال می‌کند و هیچ
 
توجهی به من نمی‌کند. من از این وضع خسته شده‌ام. زیرا او هر وقت به خانه می‌آید فقط فوتبال می‌بیند
 
شغل بی‌کلاس همسر
زنی به دلیل بی‌کلاسی شغل شوهرش خواستار طلاق شد. وی با حضور در شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده ۲ درخواست طلاق
 
خود را ارائه کرد و گفت: «۱۰ سال پیش زمانی که با همسرم ازدواج کردم، کارمند یک شرکت خصوصی بود اما بعد از
 
چند سال اخراج شد و مدتی بیکار بود تا اینکه در گاراژ یکی از دوستانش به طور موقت مشغول به کار شد. همسرم قرار
 
بود به طور موقت در آن گاراژ راننده کامیون باشد و به دنبال شغل بهتری از لحاظ موقعیت اجتماعی باشد اما او سراغ
 
کار دیگری نرفت و همین شغل جایگزین شغل اصلی او شد
 
توهم شیطان بودن
 
زنی دیگر در دادگاه خانواده علت طلاق خود را چنین مطرح کرد: «شوهرم به علت مصرف بیش از حد موادمخدر صنعتی
 
شیشه دچار توهمات شدید شده، طوری که مرا به شدت کتک می‌زند و می‌گوید تو شیطان هستی.» این زن به رئیس شعبه
 
گفت که توهمات همسرش به قدری زیاد است که به وی می‌گوید روی پیشانی تو چیزی نوشته شده است.
 
جدایی یک پزشک و یک پرستار به خاطر بیماری فرزند
 
یک پزشک به دلیل این که دخترش دچار بیماری هویت جنسی است و کارهایی می کند که حتی او را می‌ترساند به دادگاه
 
رفت و تقاضای طلاق از همسر پرستارش را ارائه داد. وی مدعی شد: دخترمان به دلیل بیماری‌‌ای که دارد، ظاهر پسرانه
 
درست می‌کند و کارهای خطرناک می‌کند. من واقعا از این وضع خسته شدم. همسرم به جای اینکه در این لحظات کنار
 
من باشد، مرا ترک کرده است.
 
طلاق به خاطر مهمانی
 
شرکت زنی در پارتی باعث شد شوهرش پنج ماه بعد از ازدواج به دادگاه خانواده برود و خواستار جدایی از او شود. این
 
مرد به قاضی شعبه ۲۳۵ گفت: همسرم زن خوبی است اما چون در میهمانی‌هایی که مطابق میل من نیست، شرکت
 
می‌کند دیگر حاضر نیستم با او زندگی کنم.
 
 
طلاق هم‌زمان سه هوو
 
یکی از عجیب‌ترین طلاق‌ها نیز مربوط به مردی بود که می‌خواست سه زنش را هم‌زمان طلاق دهد. وی گفت که زن
 
اولش باردار نمی‌شد و به همین دلیل دوباره ازدواج کرده، ولی از شانس بد همسر دومش نیز به همین مشکل مبتلا بوده
 
است. به این دلیل همسر سومی اختیار کرد. همسر سوم بچه‌دار شد و خدا ۲ پسر به وی داد که یکی از آنها نابینا بود، در
 
این حین این زن نیز دچار یک بیماری خونی بسیار وخیم شد.
 
همسران محمد همه از وی راضی بودند و با هم زندگی می‌کردند، ولی خودش می‌گفت دیگر حوصله تحمل این زجرها و
 
بدشانسی‌ها را ندارد و می‌خواهد تنها زندگی کند.
 
این موارد تنها تعدادی محدود از پرونده‌های عجیب طلاق هستند و اشاره‌ای گذرا به زندگی‌هایی که متأسفانه به دلایلی
 
سطحی و بی‌اهمیت از هم می‌پاشند یا به قهر و کدورت می‌انجامند.
 
 
[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 10:43 ] [ maryam ] [ ]
یک پیر مرد باز نشسته و نوجوانان

 

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی
۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد،پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟
بچه ها گفتند: «۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی. ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد
[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 10:32 ] [ maryam ] [ ]